بخش پنجم:
یکی از ایرادهای مهم بر پیش فرض برابری سیاسی در جامعة دمکراتیک این است که مردم (به شرط تحقق شرائط مساعد) برای قضاوت متفکرانه در مورد امور همگانی توانایی یکسانی ندارند. این ایراد اساساً ایرادی معرفتشناسانه (epistemological) است و به موضوع معرفت به خیر عمومی (Public good) ارتباط دارد و درسراسر تاریخ به اکثر رژیمهای غیردمکراتیک یا حداقل پدرسالارانه مشروعیت بخشیده است. براساس این استدلال خیر جامعه را میتوان بهطور عینی (objectively) شناخت و آن را در حوزة معرفت خاصی قرار داد که تنها دراختیار عدة قلیلی است و همین عدة قلیل بهسبب آگاهبودن از آن معرفت حق تصمیمگیری به نیابت از بقیه را بهدست میآورند. دربارة اینکه ماهیت دقیق این معرفت چیست برداشتهای مختلفی دردست است. در برداشت افلاطونی معرفت به چیزهایی که برای جامعه سالم لازم است کسانی میتوانند بهدست آورند که از راه تحصیل درازمدت فلسفه با پیچیدگیهای آن آشنا شده باشند.در برداشت سنتگرایان فقط معرفت نشأت گرفته از گذشتة جامعه است که ضامن اخذ تصمیمات درست است و این معرفت یا دراختیار پیران است یا دراختیار کسانی که اصل و نسب نیاکانیشان دسترسی ممتاز به چنین حکومتی را تضمین کرده است (حکومت اشرافی). در برداشت حکومت مذهبی، این معرفت به متون مقدس (Sacrd texts) یا ارادة الهی است که به روحانیت یا افراد وارد، صلاحیت تصمیمگیری درمورد قوانین برای کل جامعه را اعطا میکند. در برداشت مارکسیست لنینیستی، معرفت به سیر آیندة تاریخ است که به حزب و ایدئولوگهایش بینش منحصر بهفردی درمورد بهترین راه ادارة جامعه در زمان حال میبخشد. فراگیرترین برداشت از این اعتقاد در جهان معاصر برداشت تکنوکراتیک است. براساس این برداشت علومی وجود دارند (مثل علم اقتصاد، مدیریت، یا بعضی از شاخههای فناوری کاربردی) که پاسخهایی عینی به پرسشهای مربوط به خیر عمومی را ارائه میدهند و کسانی که با این دانشها مخالفت میکنند، از روی احساسات غلط، تعصب یا نفع شخصی چنین میکنند.
در تاریخ اندیشة دمکراتیک دو پاسخ به این ایراد (خیر عمومی تابع معرفت خاصی است که فقط برای متخصصان آن قابل دسترسی است) داده شده است. در پاسخ اول پذیرفته میشود که «خیر» چه برای فرد و چه برای جامعه نوعی شناخت است، ولی استدلال میشود که این معرفت در دسترس همه است، نه صرفاً در دسترس اقلیتی ممتاز. این استدلال را افلاطون (که خودش دمکرات نبود) در گفتگویی از پروتاگوراس مطرح میکند. پاسخ دوم این است که مردم نه فقط «میتوانند» خیر خود و جامعهشان را تشخیص دهند «بلکه فقط آنها هستند که میتوانند» این امر را تشخیص دهند، چراکه خیر عمومی چیزی نیست که بتوان بهطور عینی آن را شناخت. از این پاسخ چنین برمیآید که چیزی بهنام «خیر عمومی» مستقل از آنچه خود مردم در جایگاه انسانهای برابر و براساس نوعی رویة مشورتی تعیین کردهاند، وجود ندارد. براین اساس کسی نمیتواند مدعی شناختن خیر مردم شود بیآنکه بداند آنان خودشان چه نظری در مورد خیر خود دارند. پاسخ اول (شناخت خیر عمومی برای همگان میسر است) بیشتر به متفکران دمکراتیک قرن نوزدهم تعلق داشته، درحالیکه پاسخ دوم (خیر عمومی امری ذهنی است و تنها مردم میتوانند آن را تشخیص دهند) بیشتر خاص اندیشة قرن بیستم بوده است.
به هرحال معنای دموکراسی در این مقاله تعریف دیوید بیتام (D. Beetham) است: «شیوهای از تصمیمگیری در مورد مقررات و سیاستهایی که برای جمع الزامآور است و مردم بر آن نظارت میکنند. دمکراتیکترین ترتیبات آن است که همة اعضا از حق برابر مؤثر برای شرکت مستقیم در تصمیمگیری بهرهمند باشند» به نظر وی فرایند اعمال نظارت همگانی بر حکومت به چهار بعد مجزا تقسیم میشود: اول، انتخابات آزاد و عادلانه: دوم حکومت باز و پاسخگو؛ سوم، حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی و بالاخره چهارم، جامعه مدنی.
ادامه در پست بعد...